جدول جو
جدول جو

معنی گیتی خوردن - جستجوی لغت در جدول جو

گیتی خوردن
(سُ دَ)
جهان خوردن. از همه لذایذ گیتی بکمال متمتع شدن. متلذذ و متنعم شدن:
شاهی که ز مادر ملک و مهترزاده ست
گیتی بگرفته ست و بخورده ست و بداده ست.
منوچهری.
رجوع به گیتی خور شود
لغت نامه دهخدا
گیتی خوردن
بهره بردن از نعمتهای جهان متنعم شدن: همچنین لشکر کش و دشمن کش و دینار بخش همچنین گیتی خور و میری کن و نیکی فزای، (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گیتی نورد
تصویر گیتی نورد
گردشگر، کسی که به منظور سیاحت و شناخت مکانی به آنجا سفر می کند، سائح، سیّاح، رهگیر، گیتی خرام، توریست، جهانگرد، جهان نورد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از گیتی خور
تصویر گیتی خور
آنکه از همۀ نعمت های جهان بهره ور شود
فرهنگ فارسی عمید
(حُ فُ)
از تمام نیکیهای گیتی بهره ورشونده. متنعم شونده. متلذذ به لذایذ گیتی:
همچنان لشکرکش و دشمن کش و دیناربخش
همچنین گیتی خور و میری کن و نیکی فزای.
منوچهری.
رجوع به جهان خور شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
پیچ خوردن. بدور خود پیچیدن. تاب برداشتن. تافته شدن چنانکه نخی تابیده.
- پیت خوردن پا، پیچیدن پا هنگام رفتن. پیتیلی خوردن (در تداول مردم قزوین)
لغت نامه دهخدا
(خوَ / خُ)
عمل گیتی خور. در تنعم و ناز بودن
لغت نامه دهخدا
(خَ پَ / پِ شُ دَ)
وارد آمدن پشت گردن بر کسی. (از ناظم الاطباء). وارد آمدن سیلی بر صورت شخص. لطمه خوردن. (فرهنگ فارسی معین) :
زاهد که کند سلاح پوشی
سیلی خورد اززیاده کوشی.
نظامی.
کسی کو درآید بدرگاه تو
خورد سیلی ار گم کند راه تو.
نظامی.
بسفر گرچه آب و دانه خوری
بی ادب سیلی زمانه خوری.
اوحدی.
- امثال:
هنوز سیلی روزگار نخورده است، نظیر: گاوش هنوز نلیسیده
لغت نامه دهخدا
(تُ فَ خوَرْ / خُر دَ)
غذا خوردن. نان خوردن. روزی خوردن. خوردن رزق و غذا:
رستی خورم ز خوانچۀ زرین آسمان
وآوازۀ صلا به مسیحا برآورم.
خاقانی.
شو خوانچه کن از زهره دلان پیش که گیتی
رستی خورد از خوانچۀ زرین سمایی.
خاقانی.
و رجوع به رستی و رستی خوار و رستی خور و مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(سَ گِ رِ تَ)
یا گیاخوردن. خوردن نبات و علف خوردن. چریدن:
گیا گر خورد جانور باک نیست
چرا جانور جانور را چراست.
منوچهری.
گفت درویش من نخواهم چیز
من توانم گیاه خوردن نیز.
مکتبی.
تبقﱡل، گیاه خوردن. (دهار) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نَ وَ)
عمل گیتی نورد. جهان نوردی و رجوع به گیتی نورد شود:
جهان پیمایش از گیتی نوردی
گرو برده ز چرخ لاجوردی.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَ پَ)
جهانگرد. چه گیتی به معنی جهان و نوردیدن به معنی گردیدن است. (برهان قاطع) (بهار عجم) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سیاح. رحاله. جهان پیما، کنایه از آفتاب. (انجمن آرا) (بهار عجم) (آنندراج) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء) ، کنایه از اسب تیز و خوش رفتار. (مؤید الفضلا) (برهان قاطع) (آنندراج) (بهار عجم) (انجمن آرا). و هر مرکوب تندرو است. همچون وسیله های نقلی امروز، کنایه از اسکندر. (برهان قاطع) (مؤید الفضلا) (انجمن آرا) (بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) :
سکندر جهاندار گیتی نورد
چو دید آن چنان مردی آزاد مرد.
نظامی.
برآمد به زین شاه گیتی نورد
ز گیتی به گردون برآورد گرد.
نظامی.
جهان مرزبان شاه گیتی نورد
برافروخت کاین داستان گوش کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سُ گِ رِ تَ)
گیج خوردن سر. دوار پیدا کردن سر: سرم گیج خورد. سرم گیج میخورد
لغت نامه دهخدا
(سَ گَ دَ)
مخفف گیاه خوردن. رجوع به همین ترکیب شود
لغت نامه دهخدا
جهانگرد سیاح، پادشاهی که جهانرا زیر پای آورد، آفتاب، مرکب تندرو. عمل گیتی نورد
فرهنگ لغت هوشیار
گیاه خوردن: و جانور هست که مراو را خود شیر نیست البته همان ساعت که بزاید گیاخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیاه خوردن
تصویر گیاه خوردن
اکل نبات خوردن رستنیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیلی خوردن
تصویر سیلی خوردن
وارد آمدن سیلی بر صورت شخص لطمه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیج خوردن
تصویر گیج خوردن
گیج خوردن سر کسی. دوار سر پیدا کردن: سرش گیج میخورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گیتی نورد
تصویر گیتی نورد
((نَ وَ))
جهانگرد
فرهنگ فارسی معین