جهان خوردن. از همه لذایذ گیتی بکمال متمتع شدن. متلذذ و متنعم شدن: شاهی که ز مادر ملک و مهترزاده ست گیتی بگرفته ست و بخورده ست و بداده ست. منوچهری. رجوع به گیتی خور شود
جهان خوردن. از همه لذایذ گیتی بکمال متمتع شدن. متلذذ و متنعم شدن: شاهی که ز مادر ملک و مهترزاده ست گیتی بگرفته ست و بخورده ست و بداده ست. منوچهری. رجوع به گیتی خور شود
از تمام نیکیهای گیتی بهره ورشونده. متنعم شونده. متلذذ به لذایذ گیتی: همچنان لشکرکش و دشمن کش و دیناربخش همچنین گیتی خور و میری کن و نیکی فزای. منوچهری. رجوع به جهان خور شود
از تمام نیکیهای گیتی بهره ورشونده. متنعم شونده. متلذذ به لذایذ گیتی: همچنان لشکرکش و دشمن کش و دیناربخش همچنین گیتی خور و میری کن و نیکی فزای. منوچهری. رجوع به جهان خور شود
وارد آمدن پشت گردن بر کسی. (از ناظم الاطباء). وارد آمدن سیلی بر صورت شخص. لطمه خوردن. (فرهنگ فارسی معین) : زاهد که کند سلاح پوشی سیلی خورد اززیاده کوشی. نظامی. کسی کو درآید بدرگاه تو خورد سیلی ار گم کند راه تو. نظامی. بسفر گرچه آب و دانه خوری بی ادب سیلی زمانه خوری. اوحدی. - امثال: هنوز سیلی روزگار نخورده است، نظیر: گاوش هنوز نلیسیده
وارد آمدن پشت گردن بر کسی. (از ناظم الاطباء). وارد آمدن سیلی بر صورت شخص. لطمه خوردن. (فرهنگ فارسی معین) : زاهد که کند سلاح پوشی سیلی خورد اززیاده کوشی. نظامی. کسی کو درآید بدرگاه تو خورد سیلی ار گم کند راه تو. نظامی. بسفر گرچه آب و دانه خوری بی ادب سیلی زمانه خوری. اوحدی. - امثال: هنوز سیلی روزگار نخورده است، نظیر: گاوش هنوز نلیسیده
غذا خوردن. نان خوردن. روزی خوردن. خوردن رزق و غذا: رستی خورم ز خوانچۀ زرین آسمان وآوازۀ صلا به مسیحا برآورم. خاقانی. شو خوانچه کن از زهره دلان پیش که گیتی رستی خورد از خوانچۀ زرین سمایی. خاقانی. و رجوع به رستی و رستی خوار و رستی خور و مترادفات کلمه شود
غذا خوردن. نان خوردن. روزی خوردن. خوردن رزق و غذا: رستی خورم ز خوانچۀ زرین آسمان وآوازۀ صلا به مسیحا برآورم. خاقانی. شو خوانچه کن از زهره دلان پیش که گیتی رستی خورد از خوانچۀ زرین سمایی. خاقانی. و رجوع به رستی و رستی خوار و رستی خور و مترادفات کلمه شود
جهانگرد. چه گیتی به معنی جهان و نوردیدن به معنی گردیدن است. (برهان قاطع) (بهار عجم) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سیاح. رحاله. جهان پیما، کنایه از آفتاب. (انجمن آرا) (بهار عجم) (آنندراج) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء) ، کنایه از اسب تیز و خوش رفتار. (مؤید الفضلا) (برهان قاطع) (آنندراج) (بهار عجم) (انجمن آرا). و هر مرکوب تندرو است. همچون وسیله های نقلی امروز، کنایه از اسکندر. (برهان قاطع) (مؤید الفضلا) (انجمن آرا) (بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : سکندر جهاندار گیتی نورد چو دید آن چنان مردی آزاد مرد. نظامی. برآمد به زین شاه گیتی نورد ز گیتی به گردون برآورد گرد. نظامی. جهان مرزبان شاه گیتی نورد برافروخت کاین داستان گوش کرد. نظامی
جهانگرد. چه گیتی به معنی جهان و نوردیدن به معنی گردیدن است. (برهان قاطع) (بهار عجم) (آنندراج) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء). سیاح. رحاله. جهان پیما، کنایه از آفتاب. (انجمن آرا) (بهار عجم) (آنندراج) (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (مؤید الفضلاء) ، کنایه از اسب تیز و خوش رفتار. (مؤید الفضلا) (برهان قاطع) (آنندراج) (بهار عجم) (انجمن آرا). و هر مرکوب تندرو است. همچون وسیله های نقلی امروز، کنایه از اسکندر. (برهان قاطع) (مؤید الفضلا) (انجمن آرا) (بهار عجم) (آنندراج) (ناظم الاطباء) : سکندر جهاندار گیتی نورد چو دید آن چنان مردی آزاد مرد. نظامی. برآمد به زین شاه گیتی نورد ز گیتی به گردون برآورد گرد. نظامی. جهان مرزبان شاه گیتی نورد برافروخت کاین داستان گوش کرد. نظامی